حرم امام رضا 750x350 - تشرف خدمت امام زمان در راه سفر به مشهد مقدس - تور کربلا

16

دی
1402

تشرف خدمت امام زمان در راه سفر به مشهد مقدس

ارسال شده توسط:حاج امیر/ 139 0

مـرحـوم حـجـّة السـّلام آقـاى حـاج شـيـخ محمد تقى بافقى  يكى از علماء مبارز زمان رضاشـاه پهلـوى بود كه مكرّر آن شاه ظالم او را زندان كرد و تبعيد نمود.
(او طـبق نوشته گنجينه دانشمندان جلد 3ص 6) معتقد بود كه بادلّه اربعه راه ملاقات با امام زمـان  (عليـه السلام ) باز است .
علاوه بهترين دليل بر امكان چيزى وقوع آن است .
و ما مى بينيم كه هزارها نفر آن حضرت را ديده و شناخته و با او حرف زده اند! مـؤ لّف كـتـاب پـس از آنـكه اين كلام را مشروح بيان مى كند چند حكايت از مرحوم بافقى در اين ارتباط نقل مـى نمايـد كـه يكـى از آن حكايات اين است .


حـكـايـت كـرد، بـراى مـن مرحوم حجة الاسلام ، عالم عامل ، عابد زاهد، ملاّ اسداالله بـافقى بـرادر مرحـوم حاج شيخ محمد تقى بافقى در ماه صفر 1369قمرى ، او مى گفت :
بـرادرم مـكـرّر بـه خـدمـت حـضـرت ولى عصر ارواحنا فداه رسيده و قضايا را به مـن گفتـه و سـفــارش كـرده بـود، كـه تـا مـن زنـده ام آنـهـا را بـراى كـسـى نـقـل نـكـنـم ولـى حــالا كــه از دنـيــا رفـتــه بـراى شـمـا چـنـد حـكـايـت از آن مـلاقـات هـا را نقل مى نمايم .

يكى از آنها اين است كه ايشان مى فرمود:

تشرف خدمت امام زمان در سفر به مشهد مقدس

قصد داشتم از نجف اشرف پياده ، به مشهد مقدس براى زيارت حضرت على بن موسى الرّضا (عليـه السـلام ) بروم .
فصل زمستانى بود كه حركت كردم و وارد ايران شدم ، كوه ها و دره هاى عظيمى سر راهم بـود و بـرف هـم بسيار باريده بود.
يك روز نزديك غروب آفتاب كه هوا هم سرد بود و سراسر دشت را برف پوشـانده بـود، بـه قــهوه خانـه اى رسيدم . كه نزديك گردنه اى بود، با خودم گفتم ، امشب در ميان اين قهوه خانه مـى مانم صبح بـه راه ادامـه مى دهم . وارد قهوه خانه شدم ديدم جمعى از كردهاى يزيدى در ميان قهوه خانه نشسته و مشغول لهو و لعب و قمارند با خودم گفتم خدايا چه بكنم اينها را كه نمى شـود نـهـى از منكر كرد، من هم كه نمى توانم با آنهـا مجالست نمايم هواى بيرون هم كه فوق العاده سرد است .
هـمـيـنـطـور كـه بـيـرون قـهـوه خانه ايستاده بودم و فكر مى كردم و كم كم هوا تاريك مى شـد، صـدائى شنيدم كه مى گفت :

بیشتر بخوانید:  تشرف آقا سید ابوالحسن اصفهانی

مـحـمد تقى ، بيا اينجا، به طرف آن صدا رفتم ديدم شخصى باعظمت زير درخت سبز و خرّمى نشسته و مـرا به طرف خود مى طلبد! نزديك او رفتم او سلام كرد و فرمود محمدتقى آنجـا جـاى تـو نيسـت مـن زيـر آن درخت رفتم ، ديدم ، در حـريـم ايـن درخـت هـوا مـلايم است و كاملاً مى توان با اسـتراحت درآنجـا مانـد و حتّى زمين زير درخت خشك و بدون رطوبت است ولى بقيه صحرا پر از برف است و سرماى كشنده اى دارد.
به هر حال شب را خدمت حضرت ولى عصر (عليه السلام ) كه با قرائنى متوجه شدم او حضرت بقية اللّه (عليه السلام ) است بيتوته كردم و آنچه لياقت داشتم استفاده كنم از آن وجود مقدس استفاده كردم .
صبح كه طالع شد و نماز صبح را با آن حضرت خواندم آقا فرمودند هوا روشن شد برويم .

من گفتم :
اجازه بفرمائيد، من در خدمتتان هميشه باشم و با شما بيايم .
فرمود:
تو نمى توانى با من بيائى .
گفتم :
پس بعد از اين كجا خدمتتان برسم ؟ فرمود:
در اين سفر دوبار تو را خواهم ديد و من نزد تو مى آيم .
بـار اول قـم خـواهد بود و مرتبه دوم نزديك سبزوار تو را ملاقات مى كنم ، ناگهان از نظرم غائب شـد! مــن بـه شـوق ديدار آن حضرت ، تا قم سر از پا نشناختم و به راه ادامه دادم ، تا آنكـه پـس از چــند روز وارد قـم شدم و سه روز براى زيارت حضرت معصومه (عليهاالسلام ) و وعده تشرّف به محضر آن حضرت در قم مانـدم
ولى خدمت آن حضرت نرسيدم !! از قم حركت كردم و فوق العاده از اين بى توفيقى و كم سعادتى متاءثر بودم، تا آنكه پس از يك ماه به نزديك شهر سبزوار رسيدم همين كه شهر سبزوار از دور معلوم شد با خودم گفتم :

بیشتر بخوانید:  تشرف پیرمرد آهنگر قفل ساز خدمت امام زمان(عج)

چرا خلف وعده شد!!؟ منكه در قم آن حضرت را نديدم ، اين هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسيدم .
در همين فكرها بودم ، كه صداى پاى اسبى شنيدم برگشتم ديدم حضرت ولى عصر ارواحنا فـداه سـوار بـراسبى هستند و به طرف من تشريف مى آورند و به مجرد آنكه به ايشان چشمم افتاد ايستادند و به مـن سـلام كردند و من به ايشان عرض ارادت و ادب نمودم .

گفتم :
آقا جان وعده فرموده بوديد كه در قم هم خدمتتان برسم ولى موفّق نشدم فـرمـود:
مـحـمـّد تـقـى مـا در فـلان سـاعـت و فـلان شب نزد تو آمديم تو از حرم عمـه ام حضـرت مـعـصـومــه (سـلام اللّه عـليـهـا) بـيـرون آمـده بـودى ، زنـى از اهـل تـهـران از تـو مـسـاءله اى مى پرسيد، تو سـرت را پائين انداخته بودى و جواب او را مى دادى ، من در كنارت ايستاده بودم و تو به من توجه نكردى من رفـتم. مرحوم آية اللّه آقاى حاج شيخ محمد تقى بافقى  رحمة اللّه به قدرى در ارتباط با حضرت ولى عـصـر (عـليـه السـّلام ) قـوى بـود و در ايـن جـهـت ايـمـانـش كـامـل بـود كـه هر زمان حاجتى داشت فـورا بـه مسجد جمكران مشرّف مى شد و حوائجش را از امام زمـان  (عـليـه الســّلام ) مــى گـرفــت صـاحــب كـتـاب گـنـجـيـنـه دانـشـمـنـدان از قول يكى از علماء حوزه علميه قم نقل مى كند كه :
حضرت آية اللّه حاج سيد محمد رضاى گلپايگانى فرمودند كه :

بیشتر بخوانید:  عنایت امام زمان (عج) به حاج علی بغدادی

 

عبای زمستانی، هدیه امام زمان

در عصر آية اللّه آقاى حاج شـيـخ عـبدالكريم حائرى چهارصدنفر طلبه در حوزه قـم جمـع شـده بودنـد، آنهـا متحدا از مرحوم حـاج شـيـخ مـحـمـّد تـقى بافقى كه مقسم شهريه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى بـود
عباى زمستانى خواستند آقاى بافقى به مرحوم حاج شيخ عبدالكريم جريان را مى گويد:
حاج شيخ عبدالكريم مى فرمايد:
چهارصد عبا را از كجا بياوريم ؟! آقاى بافقى مى گويد:
از حضرت ولى عصر ارواحنا فداه مى گيريم .
حاج شيخ عبدالكريم مى فرمايد:
من راهى ندارم كه از آن حضرت بگيرم .
آقاى بافقى مى گويد:
من انشاءاللّه از آن حضرت مى گيرم .
شب جمعه اى آقاى بافقى به مسجد جمكران رفت و خدمت حضرت رسـيد و روز جمعـه ، بـه مرحـوم حــاج شـيـخ عـبـدالكـريم گفت ، حضرت صاحب الزّمان (عليه السلام) وعده فرمودند فردا روز شنبه چهار صد عبـا مرحمت بفرمايند.
روز شنبه ديدم يكى از تجار چهارصد عبا آورد و بين طلاّب تقسيم كرد.

نظر خود را بگذارید

لطفا نظر را وارد کنید.
لطفا نام خود را وارد کنید.
لطفا آدرس ایمیل خود را وارد نمایید.
لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد کنید.